شاهزاده ما،سید آرتین جونیشاهزاده ما،سید آرتین جونی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

✿آرتین جونی دردونه پاییزی ما ✿

صد بار بوسه بر دستان کوچکت زدن کم است

فرشته معصومم چقدر زیبا در آغوشم به خواب میروی در حالی که با دو انگشت نحیفت  زنجیر گردن مادر را محکم گرفته ای،اینگونه احساس امنیت می کنی دلبندم ؟ می خواهی هرگز از مادر جدا نشوی؟عزیز مادر زنجیر یک جسم سرد و بی احساس است تمام وجود مادر به تو متصل شده است و با برنده ترین اشیاء نیز از هم گسیخته نخواهیم شد،اینرا بدان نازنینم مادر حتی بهشت زیبای خداوندی را بدون تو نمی خواهد پس هراسی به دل راه مده و آسوده بخواب که پیش از آ نکه چشم بگشایی در برابر دیدگانت قرار خواهم گرفت و دستان کوچکت را غرق بوسه خواهم کرد و صورت چون مهتابت را به سینه ام خواهم فشرد تا بدانی مادر تا زمانی زنده است تورا تنها...
6 اسفند 1391

آرتین و دوستان عروسکیش(آنیتا و آرسین)

  آنیتا،آرتین،آرسین  شکرکم این سه تا اسم،اسمهایی هستند که مامان خیلی دوستشون داره که اگر دختر میشدی قطعا اسمت آنیتا میشد چون بابا محسن با آنیتا و آرتین موافق بود و از آرسین خوشش نمی اومد می گفت یکم دخترونست،بنابراین چون مامان از اون دو تا اسم هم خوشش میاد اسم عروسکاتو گذاشته آنیتا و آرسین.   عاشقتم عروسکم   میمیرم برات ملوسکم    ماجرای انتخاب اسمتم که قبلا یه پست برات گذاشتم( ماجرای انتخاب نام آرتین جون ) ...
5 اسفند 1391

آرتین در حمام

هلوی مامان،خداروشکر تو اصلا از حموم بدت نمیاد و  اونجا ساکت و آروم هستی(البته من هم خیلی با آرامش و نوازش می شورمت) وقتی تو حموم هستیم من برات حرف میزنم،شعر می خونم و قربون صدقت میرم و تو هم فقط گوش میدی،جدیدا هم خیلی به اطرافت توجه می کنی و دنبال چیزی می گردی تا باهاش بازی کنی مثلا وقتی شامپوت دم دستت باشه با دستت میزنی میندازیش یا لیفتو محکم میگیری تو دستت باهاش بازی میکنی،تو وان نشستن رو هم خیلی دوست داری از همون ٢٠روزگی که به خاطر ختنه ات دکتر گفته بود روزی سه بار تو وان آب گرم بذاریمت خیلی خوشت میومد (ماشاالله به تو گل پسرم که اینقدر آقایی).      و اینم عکساش(انشاالله بزرگتر که شدی و خودت...
4 اسفند 1391

آرتین و قورقوریش

 نازدونه مامان،امروز بردمت تو آشپزخونه تا ناهار درست کنم (آخه پنج شنبه ها بابا محسن ناهار میاد خونه وگرنه مامان اهل ناهار درست کردن واسه خودش نیست) می خواستم جلوی چشمم باشی و تنها نمونی(وگرنه عاشق برنامه کودکی بیشتر اوقات میذارمت تو صندلیت جلوی تلویزیون و به کارام میرسم)، بنابراین گذاشتم تو گهوارت و آوردمت تو آشپزخونه و خودمم مشغول آشپزی شدم،تو هم حسابی با  قور قوری مشغول حرف زدن و آواز خوندن و شکلک درآوردن براش شدی از طرفیم حرص می خوردی که چرا نمی تونی بگیریش بالاخره بعد از گذشت نیم ساعت دیگه عصبانی شدی و جیغ کشیدی(البته منم دیگه غذامو پخته بودم)و دیگه نمی خواستی اون تو باشی(خوشگلم چون غلت میزن...
3 اسفند 1391

متاسف برای برخی از انسان نماها

خداروشکر وبلاگ اون آدم روانی که حتی عکس آرتین منم گذاشته بود جزو بچه های پرورشگاهی(نوشته بود همه این بچه ها والدینشون مردن و یا سر راه گذاشته شدن) حذف شد.دوستان عزیز بهتره کد راست کلیک ممنون رو تو وبلاگتون قرار بدین تا نتونن از عکس بچه های خوشگلتون اینطوری سواستفاده کنن. آدرسشم:www.parvareshgah.niniweblog.com بود ...
1 اسفند 1391

علت انتخاب نام آرتین

پسرم می خوام برات بگم چه جوری شد ما نام آرتین رو برات انتخاب کردیم:     یک روز بعد از اتمام ساعت کاریم(آخه مامان قبلا سرکار می رفت)به محسن زنگ زدم که شب من خونه نمیام میرم خونه مامانم آخه دلم براشون تنگ شده بود می خواستم برم شبو اونجا تنهایی بمونم چون وسط هفته بود و بابا محسن نمی تونست بیاد آخه خونه ما یکم فاصلش با خونه مامانی زیاده بعدشم اون موقع ما هنوز ماشین نداشتیم به یمن ورود تو ماشین خریدیم. (قربون سید پسر خوش قدمم برم )   جونم برای گل پسرم بگه که اون شب که یه شب گرم تابستونی بود و تو هنوز تو دل مامانی نبودی هنوزم هیچ تصمیمی برای اومدنت نداشتیم ،دایی رضا داشت کشتی کج...
13 مهر 1391